سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

بدون عنوان

دلم واست تنگ ميشه،(سركار) وقتي فكرم ميره به : وقتي كنارم هستي و با هم بازي دوستت دارم دوستت دارم ميكنم و با هم جبغ هاي خوشگل خوگشل ميكشيم. وقتي كه خوابي و پاهات رو ميگيري با دستا و لالا ميكني ، وقتي بيصدا دهانم رو باز و بسته ميكنم و ميگم ما...ما  و تو زودي با صداي بلند ميگي : بابا... وقتي كه خيار رو با اين چار تا دندون فسقلي آبلمبو ميكني و بعدش خورد خورد تحويل ماماني ميدي ، وقتي ميري تو بغل عمو منصور همين طور تو بغلش نگاش ميكني كه اگه به جاي ديوار (به جاي اينكه به تو نيگا كنه و باهات حرف بزنه ، به ديوار و در نيگا ميكنه تو نترسي)به تو نيگا كرد زود بزني زير گريه ، وقتي از سر كار ميريم خونه و نميزاري لباس بير...
11 تير 1392

اندر احوالات دختر ما:)

این روزها که میگذرد ، هر روز احساس میکنم که باید تو رو بخورم تا تموم شی از بس خوشمزه ای .... خبر اول اینکه : بابابزرگ و عزیز اومدن و هر شب میری پیششون و کلی بازی میکنی و شبها حدود دوازده شب لالا میکنی . خبر دوم اینکه: مامانی واست یک آلبوم دیگه خریدم تا بلکه عکس ها رو ظاهر کنم و بزارم توش. خبر سوم اینکه : با عمو منصور در جریان این بازدید و دیدهای روزانه کمی راحت تر شدی و دیگه مثل قبل ازش نمی ترسی( سبیل داره میترسی مامانی جونم ) خبر چهارم اینکه : بابایی بهت یاد داده دست رو نشون میدی به حالت بده !!!! سلنا بده میگیم دستت رو نشون میدی !! خبر پنجم اینکه : همه شمال منتظرن بریم پیششون ولی فعلا خبری نیست !!! و اینکه تو ه...
9 تير 1392

اخم كن ماماني :)

  مي توان سلنا را گاز زد ؛ با بوس، وقتي اخم ميكنه !!! (اخم بکن بهت میاد؛ دلم فقط تو رو میخواد ) دل همه رو ميبره !!! سيمين جونش ؛ خانم رحماني ؛ عمه جونش،... اخم كن يدونه دردونه مامان!! راستي جديدا شديدا لوس شدي و كافيه يك چيزي و از جلوت ور داريم !!!! گريه نازو ميكني كه ديگه نگو و نپرس !!! ....... ...
9 تير 1392

سلنا داره چار دندون :)

  ديروز با بابايي دهانت رو چك كرديم (به خاطر تغيير اجابت مزاجت) ؛ يك نيگا به پايين ؛ يك نيگا به بالا ، واي آخ جون سلنا داره چار دندون بله ديگه سلنا جون در آستانه 10 ماهگي دو دندون نيش بالاش دراومد. ...
7 تير 1392

ماهگرد دختری :)

امروز ماهگرد دختر ماه و گرد (البته نه خیلی گرد؛ چون تپلی نیستی ) مامانی هست. زمان کمی زود گذشت؛ زود دندون هات خودش رو نشون داد. فاصله بین غلت زدن و دست دسی رفتن و ایستادن و اینها رو نمیتونم تفکیک کنم. در فکر اینم واست یک پلاک سفارش بدم. در فکر اینم که راه رفتنت رو تکمیل کنی. لی لی و بابا و دای که میگی ولی خوب بگو : ماماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا امشب شب جشن و میلاد هم هست. با بابایی و دختری رفتیم و یک کیک خوشگل و بزرگ خریدیم . 9 تا شمع روشن کردیم و به مناسب ورود به ماه ده زندگی زیبات اونها رو فوت کردیم !!! فقط نمیدونم چرا از کیک ترسیدی ؛ یک ترس که نمیخوای نزدیکش ب...
4 تير 1392

به استقبال تابستان ميرويم

  هوف و هوف و هوف چه داغه هوا سوخته زير نور تَنِ كوچه‌ها! * خواب و خواب و خواب ابرا خوابيدن! اون بيچاره‌ها خشك و بي‌آبن! تاب و تاب و تاب تابستان زيباست با بابا جان و با مامان زيباست! * قاه و قاه و قاه هِر و هِر و هِر با هم مي‌خنديم ما زيركولر ...
2 تير 1392

روزمرگي هاي بادوم ما :)

آقاي دكي اجازه داد سلنا هر بار حدود يك ساعت تو صندلي ماشينش بشينه... خبر نداره دختري ما كه الان دو تا دندون داره و كلي واسه خودش خانم شده بيشتر روز رو سرپا واستاده و خيال نشستن نداره .... فكر كنم اين دونه بادوم ما خيلي زود راه بيفته !!!! ديگه اينكه دست زدن و رقصيدنش كلي بهتر شده و حواسش رو به بازي لي لي حوضك و شعرهاي ماماني ميده ..... وقتي ميگم كي گم كرد؟ من من كله گنده ..كلي ميخنده ....
2 تير 1392