این روزها که میگذرد ، هر روز احساس میکنم که باید تو رو بخورم تا تموم شی از بس خوشمزه ای .... خبر اول اینکه : بابابزرگ و عزیز اومدن و هر شب میری پیششون و کلی بازی میکنی و شبها حدود دوازده شب لالا میکنی . خبر دوم اینکه: مامانی واست یک آلبوم دیگه خریدم تا بلکه عکس ها رو ظاهر کنم و بزارم توش. خبر سوم اینکه : با عمو منصور در جریان این بازدید و دیدهای روزانه کمی راحت تر شدی و دیگه مثل قبل ازش نمی ترسی( سبیل داره میترسی مامانی جونم ) خبر چهارم اینکه : بابایی بهت یاد داده دست رو نشون میدی به حالت بده !!!! سلنا بده میگیم دستت رو نشون میدی !! خبر پنجم اینکه : همه شمال منتظرن بریم پیششون ولی فعلا خبری نیست !!! و اینکه تو ه...